بچه که بودم خواب را خیلی دوست داشتم! نه اینکه خواب را دوست داشته باشم، آن نیم ساعت قبل خواب را دوست داشتم که همه میخوابیدند و من میتوانستم در آرامش کامل با چشمانی بسته در دنیای رویاهام غرق شوم و به هر آنچه که میخواستم برسم. رویاهایم رفته رفته تغییر میکردند از بازیهای کودکی تا سه بچه دوستداشتنی! یک خانه آرام! یک ماشین خوب! یک کار عالی! اختراع چیزی که دنیا را دگرگون خواهد کرد! گاهی بعضی رویا,ساعتِ,خواب ...ادامه مطلب