جدا مانده

متن مرتبط با «ما این شما اون» در سایت جدا مانده نوشته شده است

تکه‌ آینه‌ی فرورفته در چشم‌هایمان

  • دوران کودکیم کارتون ملکه‌ی برفی را خیلی دوست داشتم. داستانِ شکستنِ آینه‌ی ملکه‌ی خبیث و وارد شدن تکه‌ای از آن در چشم پسرکی مهربان؛ که درست از آن لحظه به بعد پسرکِ قصه دل‌سنگ می‌شود! به گمانم انسان‌ها بزرگ‌تر که می‌شوند به اندازه‌ی مشکلاتشان یک تکه از آینه‌ی دل‌سختی وارد چشمشان می‌شود! همه‌ی قصه‌ی این دل‌سختی هم قصه‌ی عادت است. خودم را با دوران کودکیم مقایسه می‌کنم که چقدر به فکر مرگ بودم و از مرگ می‌ترسیدم. چه شد که این ترس از بین رفت؟ اتفاقی نیفتاد. فقط روزها آمد و رفت و من نمردم! ناخودآگاه ذهنم عادت کرده که: اِ من نمی‌میرم! یا مثلا شب‌ها از تنها ماندن در خانه می‌ترسیدم. چرا؟ چون خیال‌پردازی می‌کردم که مثلا الان جن از حمام خانه بیرون می‌آید و زل می‌زند به من! یا مثلا وقتی روی تخت دراز کشیده‌ام یکهو زیر تختم خالی می‌شود و غرق می‌شوم در اقیانوس! چه شد که دیگر نترسیدم؟ چون اِنقدر شب‌ها تنها ماندم و این اتفاقات نیفتاد که ذهنم عادت کرد که: اِ این اتفاقات نمی‌افتد! همین اتفاقات در امور دینی و عاطفی انسان هم می‌افتد. کافیست چند بار نماز را ترک کنید، روزه‌هایتان را نگیرید، دیگر دعا نکنید و... بعد چندمین بار ذهنتان می‌گوید: اِ می‌شود بدون خدا هم زندگی کرد یا کافیست چندبار دوست‌داشته‌هایمان از دستمان بروند، یکهو ذهن می‌گوید: اِ این یکی هم رفت و اتفاق خاصی هم نیفتاد پس مرگ یا جدایی آن‌قدرها هم غم‌انگیز نیست!  حالا یک سری‌ها دیر عادت می‌کنند، یک‌سری‌ها زود. من اما کافیست یک‌بار اتفاقی بیفتد، اولین ری‌اکشنم خاموش کردن منبع احساساتم و منطقی برخورد کردن با موضوع است. حالا بعضی‌ها بلدند چطور هم احساساتشان را کنترل کنند هم منطقی برخورد کنند. آدم‌هایی که چشم‌هایشان پذیرای تکهِ آینه‌ی , ...ادامه مطلب

  • ما چقدر از مارشملوهایمان گذشتیم

  • چشمم به چراغ قرمز بود و داشتم فکر می‌کردم زندگی رو هر سمتی برم باز هم یه روز علامت سوال‌های کوچیک و بزرگ سیلی میشن و از تو غرقم میکنن که یهو یه دختر پنج ساله زد به شیشه ماشین گفت خاله دستمال نمی‌خوای؟ چشمام از چراغ  چرخید سمت صدا نگاهم به دختر افتاد حتی نفهمیدم چی گفت داشتم فکر میکردم چه چشمای خوشگلی داره! دوباره گفت خاله یه دستمال میخری ازم؟ از فکر چشماش اومدم بیرون گفتم دستمال نمی‌خوام بغل دستم یه بسته مارشملو داشتم گرفتم سمتش چند ثانیه نگاش کرد گفت نه من چیزی نمی‌خوام نمیشه دستمال بخری؟ گفتم اگه دستمال بخرم مارشملوها رو هم میگیری؟ قبول کرد. دو تا جعبه دستمال کاغذی گرفت سمتم بعد مارشملو رو از دستم گرفت و رفت!!! انقدر از گرفتنشون خوشحال بود که یادش رفت پولشو بگیره! بعد فکر کردم همه‌ی ما همینیم. نه؟ دلمون مارشملو می‌خواد ولی بهمون گفتن پول بهتره! چند نفرمون گذشتیم از خواسته‌ها و آرزوی‌های عجیبمون صرفا به خاطر اینکه برسیم به آرزوهای کلیشه‌ای تحمیل شده ؟! چندنفرمون نخواستن ازدواج کنن٬ دانشگاه برن٬ زبان بخونن٬ کار بکنن اما چون بهشون القا شده که اینا خوبن همه‌ی تلاششونو کردن تا برسن به هدف, ...ادامه مطلب

  • ما و این قیافه‌های همیشه عزادارمان!

  • پریشب آقای ماندگاری می‌گفتن: بهتره که تو روز عاشورا حزن و اندوه تو چهره مومن نمایان باشه. همین یه جمله کافی بود تا من بیرون کشیده بشم از اون مجلس و سر بزنم به قیافه‌هامون تو روزهای معمولی! حواسمون هست که تو روزهای معمولی هم انقدر غمگین و اخمو هستیم که بخوایم هم تو روز عاشورا غمگین باشیم کسی تعجب نمی‌کنه؟ اصلا حواسمون نیست که مومن قراره همیشه چهره‌اش بشاش و لبخند رو لباش باشه و فقط یه روز رو به خاطر غم امامش محزون باشه...,ما و اینک یاد یاران حسین,ما این همه راه اومدیم,ما اینیم دیگه,ما اینیم,ما این کارو شروع کردیم,ما اینجا لغات را قلقلک,ما اینیم دیگه به انگلیسی,ما اینجا میریزیم,ما این شما اون,ما اینجا هستیم ...ادامه مطلب

  • بازمانده‌های هفت‌سین!

  • عید که تمام شد، سفره هفت‌سین‌ها هم جمع شد اما من دلم برای ماهی‌هایی می‌سوزد که از حالا تا روز مردنشان مجبورند در تُنگ‌های کوچک با آب شیر زندگی کنند. از اولش هم من مخالف ماهی گرفتن بودم اما همه گفتند: سفره هفت‌سین که بی ماهی نمی‌شه! آرخش هم ماهی خریدند. دو تا ماهی توی یک تُنگ، تُنگی که با نصف یک بطری آب معدنی پر می‌شود! حالا عید تمام شده و من هر بار از جلوی ماهی‌ها می‌گذرم باید برایشان توضیح بدهم که من می‌دانم که جایشان تَنگ است و خیلی شرمنده‌ام و مدام خودم را شماتت کنم که کی میگه سفره هفت‌سین بی ماهی نمی‌شه؟!! حالا می‌خواهم ماهی‌ها را بندازم توی , ...ادامه مطلب

  • جدا مانده

  • از همه جای خانه‌ها فقط تراسشان را دوست دارم! آن قسمت جدا شده و بیرون مانده از خانه که به تو اجازه می‌دهد بنشینی و چشم‌هایت را خیره کنی به افقی دور و در حلقه‌ی بی‌نهایت افکار مبهمت غوطه‌ور شوی...,جدا مانده,درباره فیلم جدا مانده,فیلم جدا مانده,فیلم جدا مانده بازیگران,دانلود فیلم جدا مانده,ارغوان شاخه جدا مانده من,آتشی ز کاروان جدا مانده,نقد فیلم جدا مانده,اتشي زكاروان جدا مانده,فیلم سینمایی جدا مانده ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها